شايد يک رؤياست، همه يک رؤياست، که غافلگيرم میکرد، بيدار میشوم، در سکوت، و ديگر هرگز نمیخوابم، اين من میشود، يا رؤيا، باز هم رؤيا، رؤيای سکوتی، سکوتی رؤيايی، لبريز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بيداری هرگز، فقط کلمات، چيز ديگری نيست، بايد ادامه دهی، همينوبس، چندی ديگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی ديگر ترکم میکنند، سکوت میشود، لحظهای، چند لحظهی ناب، يا مال من میشود، آنکه ماندنی است، که نماند، که هنوز میماند، اين من میشود، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، بايد ادامه دهی، ادامه میدهم، بايد کلمات را بگويی، تا آن وقت که چيزی ازشان باقی مانده، تا وقتی که مرا بيابند، تا وقتی که مرا بگويند، درد غريب، گناه غريب، بايد ادامه دهی، شايد پيش از اين تمام شده است، شايد پيش از اين مرا گفتهاند، شايد مرا به آستانهی قصهام رساندهاند، روبهروی دری که به قصهام گشوده میشود، که غافلگيرم میکند، اگر باز شود، اين من میشود، سکوت میشود، آنجا که هستم، نمیدانم، هرگز نمیدانم، در سکوت نمیدانی، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، ادامه میدهم.
خرید کتاب ننامیدنی
جستجوی کتاب ننامیدنی در گودریدز
معرفی کتاب ننامیدنی از نگاه کاربران
این تام کوچولو، این مارپیچ مرکزی بزرگ، به نظر میرسد که این تئولوژیک نیست، کتابی بود که به چالش کشیدم و هرگز نمیدانستم و نمیتوانم تصمیم بگیرم آیا از آن متنفر هستم یا آن را دوست داشتم اما احساس میکنم اگر احساس میکنم بیشتر از آن را دوست دارم از آن متنفر بود به خصوص در انتها اگرچه ابتدا بیش از من دوست داشتم از نفرت اما شاید کمتر دوست داشتم از من از پایان آن را دوست داشتم یا آن را نفرت کمتر از متنفذ پایان آن، هر چند من از آن نفرت از آن را تا حد زیادی بریده بریده علیه آن و سرم را در سردرگمی و خجالت زدگی، در برخی از ناراحتی های بزرگ خراشیده، و تعجب کردم، این چه جهنم است، و چرا من آن را بخوانم، و چرا ادامه می دهم، شب بعد از شب، چشم های متناوب بین نیمه بسته و نیمه باز، درد شدید و یا حداقل ناراحتی بزرگ، چرا که من تمایل به درک و من نمی توانم درک کنم، احساس کردم تا حدودی درک کردم، اما به اندازه کافی به تعریف و یا تخصیص درک فهم، اما همانطور که رفتم، متوجه شدم بیشتر و بیشتر، هنوز کمتر و کمتر درک شده است، با هر قدم زدن آرزوهای منحرفی که روی پاهایم میچرخند، چه پاها، پاهائی که درک من، زباله، نیاز به درک پاها، نیاز به هر بخش از بدن، باید درک مطلب داشته باشند، و علاوه بر این، چه باید درک شود، باید خودم باشم، بهتر است درک کلمات و یا بدتر به درک معنای، و یا احساس، احساسات به عنوان آن بود، اما وجود دارد حتی یک احساس، و اگر چنین است که کدام، و به همین دلیل دیگر نیست، لازم است که چنین مواد باید تجسم اما تنها احساسات و یا تعداد کمی از آنها، و می تواند به عنوان یک ماده حتی به عنوان چیزی را فراتر از خود مادی خود را وارد کنید؟ من نمی دانم، گاهی اوقات من فکر می کنم می دانم اما اساسا من نیستم، من از مواد صحبت می کنم، اما کمی از آنها را درک می کنم، به عنوان مثال، ساختن زبان هایی که اخیرا در جلوی چشم من قرار گرفته اند یا از طریق قشر من، کورتکس، که توده گوشتی است که در آن مواد ممکن است آنچه را که در آن قرار می دهد، خیانت کند، در صورتی که در واقع هر چیزی را به تصویر بکشد، اما در آن لحظه، احتمالا نمی تواند به لحاظ مادی، بین کاغذ و هندسه نامه ها و همبستگی کامل قبل از پردازش، قبل از پردازش، قبل از پردازش، به عنوان مواد پردازش شده، باید از بین رفته و مواد دیگر را از بین ببرند و به چیزی دیگر، وجود برخی دیگر، ترجمه بین مواد و همه موارد آن، در اینجا، در قشر من، اگر واقعا کورتکس، شاید آن نیست، اما من می دانم منظور من این است که، در هر حال آن است که نه ماده ای، بلکه چیز دیگری به طور کامل، دقیقا همان چیزی است که من نمی دانم و لازم نیست که بدانم، اما خوب می دانم ، می توان گفت، این نازک است G، که من نمی دانم، آنچه که من می گویم، من نمی دانم، من نمی دانم، آن را رفته بیش از حد، این همه گذشته بیش از حد دور، من فقط در نظر گرفته شده خلاصه ای کوتاه اما به جای آن این امر به تقلید تقلید شده است، به طور آگاهانه شاید، اما شاید هم از توافق خود، که توافق، توافق هر آنچه که رانندگی است، این جریان جاری از آن قسمت از مغز به من به نوک انگشتان به دکمه ها به صفحه نمایش، این است وحشتناک است، ممکن است بدترین آن باشد، این بدبختی خیلی بد است، اولین نوع آن نیست، بلکه مطمئنا بهترین نیست، این همان چیزی است که در یک رساله مشابه نیز وجود دارد. برای آنچه که خوب است، برای کسی که خوب نیست، نمی دانم، من اهمیت نمی دهم، من فراتر از مراقبت هستم، من فقط برای ریتم انجام می دهم، و بنابراین می توانم بگویم، مهلت متاهل، کلمات رونویسی شده، من می توانم به طور صحیح خواب ، دانستن آن را انجام داده ام، نه مراقبت، چرا که اغلب، اما به ندرت در حقیقت مراقبت می کنم، اما کافی است بگویم، کتاب فوق العاده بود، کاملا شگفت انگیز بود از آنجایی که من می توانم تصور کنم، وحشتناک تر نیز هست، اما صادقانه بهتر است، من هرگز آن را مانند دوباره نخواهم خواند، دیگران خواهد بود، اما هیچ کدام مانند این، هیچ کدام کاملا شبیه به این، اما دیگر وجود خواهد داشت، دیگران بر خلاف این و بر خلاف هر دیگران، همه آنها را دوست دارند و بر خلاف، تا پایان، و پس از و برای همیشه، بدون من، اما برای کسانی که مثل من، تا زمانی که آنها می توانند، تا زمانی که آنها نمی توانند، و سپس کمی بیشتر، تا پایان و پس نه بیشتر
مشاهده لینک اصلی
خواندن بکت ها غیر قابل باور مانند رفتن به دکتر چشم، زمانی که شما را در دستگاه لنز قرار داده و بپرهیزید بپرسید که بهتر است: 1 یا 2 ... 1 یا 2 @ در صورتی که واقعا نه قابل توجه بهتر است، اما شما باید انتخاب کنید و متخصص اپتومیست در حال جوش خوردن است زیرا یک اتاق انتظار پر از بیماران وجود دارد که می توانند انتخاب کنند و او آموزش ارزشمندی و وقت خود را برای شما تلف می کند و همه شما از آن خارج می شوید همان دید تاریک است که در کنار آن با شدید اضطراب. عبارت \"غیر قابل قبول\" خط نهایی آن است - من نمی توانم ادامه بدهم، من به عنوان یکی از مجموعه های بکتت نامگذاری می کنم، اما من از یک پاساژ چند صفحه ای قبل از آن استفاده کردم، یکی از آن، که از غبار خمیده بیرون زده بود از سوئیچ کردن عبارت like a peak کوهی که از ابرها خارج می شود، این است که آنها از من خواسته بودند که از آنها سخن بگویند، آنها می خواستند بدانند که آنها چه هستند، چگونه زندگی می کردند، که من مناسب بود، فکر می کردم که از من متنفرم، چون من چیزی نداشتم گفتم و باید چیزی بگویم، فکر کردم آزاد بودم من هر ساله می گویم هرچه زودتر بیرون بیایید. به یادم می آید که جان کیه ها سال 1982 از سخنرانی در مورد هیچ چیز ندیده اند: من چیزی برای گفتن ندارم / و من می گویم آن / و این شعر / به عنوان نیاز دارم Cage اقدام به عنوان شعر و شعر به عنوان عمل عمل می کند، درخشان روح و روان با حس خاص و جذاب خود را از درام. بکت است که زمان کمی دارد و این آگاهی به جای آن، نوعی قرارداد موجود بین آگاهانه و جهان است، که حتی حتی یک راوی ما که تنها تماشاگر سایه ها است، چشم انداز ناتوان خود را از آنچه به نظر می رسد بستر بیمارستان است، گیج کننده است گذشته با حال و حافظه با داستان، با کمی میل به زندگی، هنوز باید انجام شود. بازگشت به صندلی اگزیستانسیال optometrists: 1 ممکن است به همان اندازه بد به عنوان 2، و انتخاب های بعدی بین 2 تا 3 ناشی از آن حتی بدتر، اما در آن انتخاب قرارداد ما با وجود است لحظه ای تحقق یابد.
مشاهده لینک اصلی
من انجام داده ام من خسته هستم من همه را بیكرده ام به هر حال، The Unnamable حتی بیشتر انتزاعی و غم انگیز است و از پیشینیانش در سهگانه جدا نیست. غیر ممکن است، آن را حتی کمتر از یک موضوع منسجم برای نگه داشتن آن را با هم. استعداد بکتز غیرقابل انکار است، اما پس از تقریبا 500 صفحه ناخوشایند بی هدف و غیرمتمرکز، محدودیت صبر و عقل من واقعا مورد آزمایش قرار گرفته است. من تقریبا از دست دادم مطمئن نبودم که من آن را انجام خواهم داد. من خواندن Unnamable تنها با گذشت زمان لذت بردم. اما من خوشحالم که آن را بخوانم، هر دو در آن تجربه ادبی غنی سازی و به یاد ماندنی بود، اما به همان اندازه، من فقط خوشحالم که با بکت برای مدتی انجام می شود.
مشاهده لینک اصلی
شخصیت اصلی این کتاب روایت است نه روایت یا شخصیت بلکه خود روایت. این روایت به شکلی است که نویسنده به آن می اندیشد که باید هر نوع شکل یا شخصی را که نویسنده بر روی آن قرار می دهد، بپذیرد. روایت، ساختار اساسی است که بر اساس آن داستان ها و شخصیت ها ساخته می شوند، اما روایت هیچ داستان یا شخصیت ثابت ندارد و نامشخص است. روایت می خواهد به تنهایی باقی بماند، زیرا داستان ها به پایان می رسد. اما روایت هرگز به پایان نمی رسد - حتی بدون نویسنده ای که آنرا هدایت می کند، ادامه می یابد:I (Narrative) نمی توانم ادامه دهم، ایول. @
مشاهده لینک اصلی
در غیر قابل ذکاوت، راوی می پرسد @ چه باید بکنم، چه باید بکنم، چه چیزی باید در وضعیت من انجام دهم، چگونه باید انجام شود؟ همانطور که اگر تنها یک فرد ناموجه، شاید کسی که وجود ندارد، می تواند به دنبال عمل و زنده. روایتگر ادعا می کند مولوی، ملون و دیگر شخصیت های رمان های ساموئل بکتس را ایجاد کرده است و مانند آنها نیز تلاش می کند تا واقعیت را بگوید و مسیری را به سوی عدم وجود دنبال کند.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب ننامیدنی
خرید کتاب ننامیدنی
جستجوی کتاب ننامیدنی در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
خواندن بکت ها غیر قابل باور مانند رفتن به دکتر چشم، زمانی که شما را در دستگاه لنز قرار داده و بپرهیزید بپرسید که بهتر است: 1 یا 2 ... 1 یا 2 @ در صورتی که واقعا نه قابل توجه بهتر است، اما شما باید انتخاب کنید و متخصص اپتومیست در حال جوش خوردن است زیرا یک اتاق انتظار پر از بیماران وجود دارد که می توانند انتخاب کنند و او آموزش ارزشمندی و وقت خود را برای شما تلف می کند و همه شما از آن خارج می شوید همان دید تاریک است که در کنار آن با شدید اضطراب. عبارت \"غیر قابل قبول\" خط نهایی آن است - من نمی توانم ادامه بدهم، من به عنوان یکی از مجموعه های بکتت نامگذاری می کنم، اما من از یک پاساژ چند صفحه ای قبل از آن استفاده کردم، یکی از آن، که از غبار خمیده بیرون زده بود از سوئیچ کردن عبارت like a peak کوهی که از ابرها خارج می شود، این است که آنها از من خواسته بودند که از آنها سخن بگویند، آنها می خواستند بدانند که آنها چه هستند، چگونه زندگی می کردند، که من مناسب بود، فکر می کردم که از من متنفرم، چون من چیزی نداشتم گفتم و باید چیزی بگویم، فکر کردم آزاد بودم من هر ساله می گویم هرچه زودتر بیرون بیایید. به یادم می آید که جان کیه ها سال 1982 از سخنرانی در مورد هیچ چیز ندیده اند: من چیزی برای گفتن ندارم / و من می گویم آن / و این شعر / به عنوان نیاز دارم Cage اقدام به عنوان شعر و شعر به عنوان عمل عمل می کند، درخشان روح و روان با حس خاص و جذاب خود را از درام. بکت است که زمان کمی دارد و این آگاهی به جای آن، نوعی قرارداد موجود بین آگاهانه و جهان است، که حتی حتی یک راوی ما که تنها تماشاگر سایه ها است، چشم انداز ناتوان خود را از آنچه به نظر می رسد بستر بیمارستان است، گیج کننده است گذشته با حال و حافظه با داستان، با کمی میل به زندگی، هنوز باید انجام شود. بازگشت به صندلی اگزیستانسیال optometrists: 1 ممکن است به همان اندازه بد به عنوان 2، و انتخاب های بعدی بین 2 تا 3 ناشی از آن حتی بدتر، اما در آن انتخاب قرارداد ما با وجود است لحظه ای تحقق یابد.
مشاهده لینک اصلی
من انجام داده ام من خسته هستم من همه را بیكرده ام به هر حال، The Unnamable حتی بیشتر انتزاعی و غم انگیز است و از پیشینیانش در سهگانه جدا نیست. غیر ممکن است، آن را حتی کمتر از یک موضوع منسجم برای نگه داشتن آن را با هم. استعداد بکتز غیرقابل انکار است، اما پس از تقریبا 500 صفحه ناخوشایند بی هدف و غیرمتمرکز، محدودیت صبر و عقل من واقعا مورد آزمایش قرار گرفته است. من تقریبا از دست دادم مطمئن نبودم که من آن را انجام خواهم داد. من خواندن Unnamable تنها با گذشت زمان لذت بردم. اما من خوشحالم که آن را بخوانم، هر دو در آن تجربه ادبی غنی سازی و به یاد ماندنی بود، اما به همان اندازه، من فقط خوشحالم که با بکت برای مدتی انجام می شود.
مشاهده لینک اصلی
شخصیت اصلی این کتاب روایت است نه روایت یا شخصیت بلکه خود روایت. این روایت به شکلی است که نویسنده به آن می اندیشد که باید هر نوع شکل یا شخصی را که نویسنده بر روی آن قرار می دهد، بپذیرد. روایت، ساختار اساسی است که بر اساس آن داستان ها و شخصیت ها ساخته می شوند، اما روایت هیچ داستان یا شخصیت ثابت ندارد و نامشخص است. روایت می خواهد به تنهایی باقی بماند، زیرا داستان ها به پایان می رسد. اما روایت هرگز به پایان نمی رسد - حتی بدون نویسنده ای که آنرا هدایت می کند، ادامه می یابد:I (Narrative) نمی توانم ادامه دهم، ایول. @
مشاهده لینک اصلی
در غیر قابل ذکاوت، راوی می پرسد @ چه باید بکنم، چه باید بکنم، چه چیزی باید در وضعیت من انجام دهم، چگونه باید انجام شود؟ همانطور که اگر تنها یک فرد ناموجه، شاید کسی که وجود ندارد، می تواند به دنبال عمل و زنده. روایتگر ادعا می کند مولوی، ملون و دیگر شخصیت های رمان های ساموئل بکتس را ایجاد کرده است و مانند آنها نیز تلاش می کند تا واقعیت را بگوید و مسیری را به سوی عدم وجود دنبال کند.
مشاهده لینک اصلی