کتاب سقوط

اثر آلبر کامو از انتشارات مجید (به سخن) - مترجم: پرویز شهدی-داستان فلسفی

یک طرف زیبایی است و، طرف دیگر، درهم‌شکستگان و پایمال‌شدگان. هرقدر هم این کار دشوار باشد من می‌خواهم به هر دو طرف وفادار بمانم.‏
آلبر کامو

در یکی از میکده‌های آمستردام، مردی از خود و زندگی خود سخن می‌گوید و سقوط تدریجی خود را، مرحله به مرحله، شرح می‌دهد. ژان‌باتیست کلمانس، که روزگاری در پاریس وکیلی مبرز و موفق، و نمونهٔ انسانی درستکار و گشاده‌دست و پاکباز بوده‌است، اینک بر این گذشته نگاهی هولناک می‌افکند و در پرتو ذهنی هشیار، دروغ و دورویی خود و دیگران را فاش می‌سازد: در این جهان و در این زمان هیچ‌کس نمی‌تواند خود را بیگناه بداند. تصویری که کلمانس از خود عرضه می‌کند ناگهان تصویر خود ما می‌شود.‏

این کتاب کوچک آینهٔ تمام‌نمای روزگار ما و انسان امروز است.‏


خرید کتاب سقوط
جستجوی کتاب سقوط در گودریدز

معرفی کتاب سقوط از نگاه کاربران
@Albert

SPOILER ALERT!

تنها دلیل سه ستاره دادن به این اثر، نداشتن جذابیت کافی برایم بود. شیوه ی روایی داستان، بسیار خسته کننده و طاقت فرسا بود و تا بعد از گذشت صفحه های زیادی، روند داستان مشخص نمی شد .اما شکی نیست که این اثر باز هم یکی از بزرگترین آثار کامو است.

خلاصه ی داستان:
داستان اندکی بعد از جنگ جهانی دوم شروع میشود. شما در میکده ای در آمستردام نشسته اید، مردی می آید و خود را به شما معرفی میکند. آهااا! این مرد کسی نیست جز ژان باتیست کلمانس (یحیی تعمید دهنده ی ) ، قبلا یک وکیل بوده و الان اسم خودش رو گذاشته (قاضی توبه کار). شما که اونجا نشسته اید نمیدانید که یک قاضی توبه کار دقیقا چیست، ولی او به شما قول میدهد که توضیح خواهد داد. داستان در 6 فصل ادامه پیدا میکند.
داستان اول خود رو نقل میکند : توضیح میدهد که هردوی شما اهل پاریس هستید، مذکر و چهل سالگی خود را میگذرانید. با این مانولوگ ، به توصیف کردن آمستردام می پردازد. معتقد است که آمستردام بسیار شبیه به توصیف دانته از برزخ است. قبلا از اینکه دوباره ازهم جدا جداشوید، برنامه ریزی میکنید که در همان میکده با نام مکزیکو سیتی ، فردا شب همدیگر را ملاقات کنید.
@description@
در طول دفعات بعدی ملاقاتتان، ژان باتیست کلمانس از خودش و گذشته ی پرشکوهش حرف میزند. در آن هنگام انسانی واقعی بوده، ثروتمند، جذاب، دلربا، ... به عنوان وکیل، برای اون افتخاری بوده که به کودکان بی سرپرست و بیوه ها کمک کند. همیشه از عدالت صحبت میکرده و بنظرش همیشه راه درستی را رفته است. همیشه اگر نابینایی را دیده به او کمک کرده که از خیابان رد شود. این به او احساسی می داده که انگار بالاتر از دیگران است. دوست دارد تا همیشه از لحاظ جسمی بالاتر از دیگران باشد.
همه چیز بر همین منوال ادامه پیدا کرده، تا اینکه روزی ژان باتیست کلمانس هنگام عبور از روی پلی در فرانسه، صدای خنده ای را میشنود. انگاری که این صدا از زیر پل و رودخانه می آید، ولی وقتی نگاه میکند هیچ چیزی نمی بیند. این ماجرا شدیدا اورا ترسانیده و روند زندگی اش را تغیر میدهد. کم کم متوجه میشود که تمامی رفتارهایش، دوگانه بوده و با دروغ زندگانی میکرده. اگر به نابینایی کمک میکرده، تنها دلیلش این بوده که خودش احساس خوبی پیدا کند. وقتی میفهمه که تظاهر به متواضع بودن داشته، ضربه ای به نفسش میخورد و متوجه میشود که در بدترین حالت ممکن از آدمی ریاکار است.
بعد از این ماجرا، ژات باتیست کلمانس شروع به یادآوری مواردی میکند که فراموش کرده بوده. زمانهایی که در آن رفتار ریاکارانه ی اورا نشان میدهد. یکی از این خاطره ها در مورد زمانی است که از روی همان پل رده می شده و متوجه سقوط زنی در داخل رودخانه شده است. اما بجای اینکه در آب شیرجه رفته و زن را نجات دهد، راه خود را گرفته و می رود. اینجاست که میگوید:@گاهی شیرجه های نرفته، روی بدن کوفتگی های عجیبی بر جای میگذارد.@ او نمیخواسته که زندگی خود را برای آن زن به خطر بیاندازد. و هیچوقت نمی تواند با این ماجرا کنار بیاید که آن زن را به حال خود گذاشته تا در رودخانه غرق شود.
وقتی که از این رفتار ریاکارانه خودش مطلع میشود. به این فکر میکند که شاید هر شخص دیگری در زندگی اش این معایب اورا ببیند. پس همیشه با ترس از قضاوت دیگران زندگی اش را به سر میبرد و هر راهی را که برای دوری از این قضاوت دیگران به کار میگیرد، با شکست مواجه میشود. در آخر در آمستردام روش دیگری را که آنرا @قاضی تائب@ بودن میداند، بکار ببندد.
@description@

در اینجای رمان، ژان باتیست کلمانس شما را در خانه اش در آمستردام ملاقات کرده و از تئوری خودش در مورد قاضی تائب بودن صحبت میکند. شغلش را تا بدین روز داشته است. قاضی تائب، شغلش اعتراف کردن به گناهان خودش است، در نتیجه این حق را به خودش میدهد که شمارا قضاوت کند. در حقیقت اعترافش تنها همین داستانش نیست، بلکه داستان شماست. جزئیات زندگی شما را چنان با دقت به هم بافته که مثل آینه ای شده است و آنرا در حضور شما نمایان میکند. و دراینجا میگوید که اعتراف خود را شروع کنید...

ژانر: ادبیات فلسفی، مدرنیسم
زاویه دید داستان: اول شخص

شخصیت های داستان:

ژان باتیست کلمانس:
شخصیت اصلی داستان که داستان خود را از موفقیتش به عنوان وکیل شروع کرده و به اینجا رسیدی که آدمی شده و در میکده ها خدمت میکند. ژان باتیست کلمانس میتواند مثل خدای شما باشد، مثل پیامبرتان، مثل شیطان درونتان، راهنمایتان، وکیلتان، قاضیتان و یا حتا یک آدمی دیوانه.
در ابتدای کتاب میگوید که هر شخصی، فرد دیگری را قضاوت میکند تا با این کار جلوی قضاوت شدن خودش را بگیرد. و حالا روش زیرکانه ای را بکار گرفته، او خود را قضاوت میکند تا با این کار بتواند شمار قضاوت کند. این دقیقا همان روش قاضی تائب است. ازین روی است که دیگر احساس دارا بودن رفتاری ریاکارنه ندارد. با اینکه هنوز روش قدیم خود را در پیش گرفته، اما چون با خود صادق است دیگر احساس دوگانگی ندارد.
در داستان سقوط، ژان باتیست کلمانس نقش خدا را برای شما ایفا میکند. او جهان اطرافتان را توصیف کرده، حتا خود شما را خلق کرده، میگوید چند سال دارید و چه شکلی هستید و اهل کجاید و درآمدتان را از چه راهی بدست میآورید. و شما را چون خدایی نشسته و قضاوت میکند. میگوید که هرکسی درین دنیا گناه کار است و حتا عیسی مسیح نیز گناهانی داشته، و چون خدایی نیست که قضاوت کند پس خود، نقش خدارا ایفا میکند. و حتا در جایی از کتاب میگوید که آنقدر خود را دوست داشتم که میخواستم جاودانه باشم.. و شهادت را بی ثمر میداند، چرا که هیچوقت کسی دلیل واقعی آنرا که چرا شما خود را تسلیم مرگ کرده اید را نخواهد فهمید.
اما از لحاظ تلفظی نام ژان باتیست کلمانس، بسیار شبیه به نام یکی از شخصیت هایی است که در انجیل آورده شده است. جان باتیست یا یحیی تعمید دهنده. شخصی که مسیح را شناخت و اورا در رودخانه ی اردن تعمید داد. اما اینبار در ماموریت خود شکست خورده است. کسی که نمیتواند خود را از گناه پاک کند. حتی از آب میترسد و به آن نزدیک نمیشود، چطور می تواند دیگران را از گناه پاک کند. اینجا شاید همان سقوط باشد.

شما (به عنوان شخصیتی از داستان):
در این کتاب کامو روش روایی جالبی را پیش گرفته و @شما@یی متفاوت با شمایی که در حال خواندن کتاب هستید خلق کرده است. اما جالب تر زمانیست که فکر کنید در واقع این کامو نبوده است که شمارا خلق کرده. او شخصیتی به نام ژان باتیست را بوجود آورده و در دنیای داستانی، این شخصیت غیر واقعی، شمایی غیر واقعی را خلق کرده است. جالب شد :دی
ژان باتیست شما را خلق، و در آخر شما را قضاوت کرد، هر گناهی را به گردن شما می اندازد. بنابراین دوباره خود را بالاتر از شما احساس میکند. احساسی که همیشه برایش خوشآیند بوده است. اما گناه شما چیست؟ گناهتان شراکت با ژان باتیست بوده است. شراکت در گناهش، ریاکاری اش، رفتار دوگانه اش. وقتی شروع به درک ژان بتیست کنید در این داستان و تن به شیوه ی قضاوتش دهید، محکوم به گناهش نیز خواهید شد.


تم داستان:

کار ساده ای نیست که برای چنین داستانی یک تم را به عنوان تم پایه معرفی کرد. داستان حرف های زیادی برای گفتن دارد. اما شاید مهم ترین تم که درین داستان نقش بازی میکند، @بی گناهی@ باشد. همه ی ما که درین جا زندگی میکنیم به نحوی گناه کار بوده ایم و گناه کار نیز از دنیا خواهیم رفت. حتا عیسی مسیح نیز در سقوط گناه کار بود.
تم های دیگری مثل قضاوت و قضاوت شدن، سرزنش شدن، دین، آزادی داشتن، قدرت، فلسفه ی پوچی، ریا و ... نیز نقش زیادی در داستان بازی میکنند.
این فلسفه ی پوچی هم بسیار در رمان تکرار شده است. ما دراینجا توصیفی را از کامو می بینیم که تمام جهانیان را گناه کار میداند، نه تنها با رفتار و عمل هایمان، بلکه با ارتباط متقابلی که با دیگران برقرار میکنیم، و یا شکست های که در ارتباطاتمان میخوریم، خود را گناه کار میکنیم.


نقد ساختاری کتاب :
نمادها و نشانه ها:


خنده:
خنده ای که ژان از آب میشنوه بعدا نمادی میشود از خنده ی تمام مردم جهان به او، مردمی که اورا قضاوت کرده و به او میخندند. و حتی خود نیز وقتی که از رفتار ریاکارانه اش آگاه میشود، به خودش میخندد. خنده ای که پوچ است و حتا توصیفی که از آن در داستان توسط ژان صورت میگرد، توصیفی آبزورد است .

کبوتران:
در مسیحیت کبوتر سفید، نمادی است از روح پاک، اما چنین که ژان باتیست می گوید این پرنده ها در آسمان مانده اند و به زمین نمی آیند، پس جایگاهی برای آنان در زمین و در آمستردام نیست. خداوند جایی در آمستردام ندارد.

آب:
ژان باتیست در شهری زندگی میکند که همیشه مه در آن است و پر از رودخانه و آب. صدایی خنده را از آب میشنود. و زن هم خود را در آب غرق کرده است. در مانولوگ ها خودش میگوید که ترجیح میدهد تا در جزیره ای که دور تا دورش را آب گرفته است زندگی کند. این حضور آب اشاره به همان قضیه ی غسل تعمید دارد. اما اینجا بجای آنکه آب گناهان ژان باتیست را بشوید و ببرد، گناهان اورا نمایان میکند. هرگز نمیتواند از آب فرار کند ! هرگز نمیتواند از شر گناهان خویش خلاصی یابد. و درآن شهری که هرجایش آب است، در گناهان خود غرق میشود.

تابلوی نقاشی:
یان وان ایک: نقاشی مورد بحث امروز به جرات یکی از پنجاه نقاشی مهم تاریخ بشر به حساب می آید. ویکی پدیای فارسی میگوید: ) یان وان آیک (به فنلاندی: یا یوهانس دی آیک، نقاش فنلاندی، یکی از بهترین نقاشان سده ی ۱۵ میلادی در اروپای شمالی بود. تاریخ دقیق تولد وان آیک مشخص نیست تنها می‌دانیم ۱۳۹۵ یا کمی زودتر سال تولد وی بوده‌است. اولین نوشته‌ای هم که در مورد او وجود دارد از دربار یوهان سوم، دوک باواریا در لاهه پایتخت هلند است در این نوشتار اشاره شده که وان آیک در خلال سالهای ۱۴۲۲ تا ۱۴۲۴ خدمتکار دربار به عنوان نقاش بوده‌است.
در واقع میتوان گفت بررسی کامل این نقاشی در یک یادداشت غیر ممکن است ، بنابراین بهتر است به صورت خلاصه جذابترین نکات تابلو را مرور کنیم. نام تابلو » ستایش (تقدیس) بره » است.
@description@
همانطور که در تصویر می بینید گوسفندی بر روی یک سکو قرار دارد و فرشتگانی دور او را احاطه کرده اند مردمانی در دور و اطراف و همه مشغول تقدیس گوسپند هستند. در واقع اشاره به روایتی از انجیل می کند. قبل از شروع به بررسی تابلو باید بدانیم که تصویر بالا در واقع بخشی از یک تابلوی بزرگتر است که تصویر کامل آن را در زیر با هم می بینیم :

@description@
در مرکز تصویر گوسفندی را می بینید که توسط 14 فرشته احاطه شده است و در جلو آنها آبی که منشا حیات است به رودخانه کوچکی می ریزد. از سمت بالا کبوتری در حال تقدیس «بره» است که در واقع همان روح القدس می باشد. به طور کلی 4 گروه از مردمان در چهارگوشه تصویر جمع شده اند. در گوشه پایین سمت چپ شما فیلسوف ها و نویسنده های کافر قبل از مسیح و نیز پیامبران یهودی را می بینید که البته دربین 4 گروه فقط بعضی از این افراد این گروه زانو زده اند در حالیکه کتاب مقدس را در دست گرفته اند. از جزییات این گروه میتوان فهمید که از قسمت های مختلف دنیا آمده اند.
در گوشه پایین سمت راست پرهیزکاران مسیحی را می بینید که در پیشاپیش آنها پاپ ایستاده است. در بالا هر دو سمت تصویر شهدای مسیحیت دیده می شود با این تفاوت که مردان در سمت چپ تابلو و زنان در سمت راست تابلو هستند. مردان مشخصا با لباس های مقدس ترسیم شده اند و زنان با شاخه ای از نخل خرما که نشانه شهادت است ترسیم شده اند.
اگر بخواهیم به طور خلاصه جزییات قاب دور نقاشی اصلی را توضیح بدهیم باید بگوییم در بالا و وسط شما عیسی را می بینید که همانند پادشاهان نشسته است و در کنار او یحیی تعمید دهنده و مریم باکره دیده می شود. پس از آن فرشته هایی در حال نواختن موزیک و سپس آدم و حوا به صورت برهنه دیده می شوند درحالی که حوا سیب معروف خود را به دست گرفته است !

نقاشی قضات پاکدامن بخش کوچکی از این تابلوی بزرگ بوده است که از کلیسای گنت، بلژیک به سرقت برده شد.
در این داستان، نقاشی نقش مهمی را ایفا میکند. قضات پاکدامن را در حقیقت ژان باتیست در میکده پنهان کرده است و خود به جای آنها به قضاوت نشسته است.
عمق و ارتفاع، مکزیکو سیتی:
ژان باتیست همیشه خواستار آن است که خود را بالاتر ار دیگران احساس کند. حالی که همه ی مردم در آمستردام هستند، او به مکزیکو سیتی میرود. اما چرا نام آن میکده مکزیکو سیتی است؟؟؟ تنها دلیل آن این است که ارتفاعش هشت هزار پا بالاتر از سطح دریاست، پس هنوز ژان باتیست به مکانی بالاتر از دیگران می اندیشد. انگار خدای است بر سر دیگر انسان های آمستردام.

چرا نام داستان سقوط است :
سقوط میتواند تفاسیر متفاوتی در متن داستان داشته باشد: برای مثال سقوط ژان باتیست از شوکت. میتواند اشاره ای به سقوط آدم و حوا باشد. شاید سقوط ژان باتیست از شخصی کامل به شخصی گناهکار بوده باشد. و شاید اشاره به اخراج و سقوط شیطان از بهشت به زمین باشد. و در نهایت سقوط زن از پل است که همه ی این احساس هارا در ژان باتیست بیدار کرده است.

پایان داستان و حرف آخر رمان چگونه گذشت:

در پاراگراف پایانی کتاب، ما تازه به راه حل ژان باتیست کلمانس شک میکنیم. در پایان داستان میگوید :
It will always be too late. Fortunately.
ژان باتیست از طرفی دوباره از آن زن که مرده و غرق شده ست میخواهد که خود را در آب انداخته، تا او بتواند نجاتش دهد. اما از طرفی هم خوشحال است که آن زن نمیتواند به زندگی باز گردد و دوباره چنین کاری کند. چون ژان باتیست به رفتار خود و تصمیم دوباره ی خودش شک دارد. می داند که اگر دوباره چنین اتفاقی بی افتد، بدون این که کاری کند، بازهم شاهد غرق شدن زن خواهد بود. اما سوال اساسی اینجاست که آیا باز هم او رفتاری ریاکارانه و دوگانه دارد ؟!؟ حالا که به ضعف خود و به ترسش پی برده است و به چاره اندیشی برخاسته !؟ حالا که به آن زن التماس میکند که بار دیگر خود را غرق کند!؟ ولی باز هم خوشحال است که زن دوباره چنین کاری نمیتواند بکند .. در واقع ژان باتیست را من در حال سقوط کردن از ارتفاع بلندی می بینم که دارد در بین راه خود دست و پا می زند و فریاد میکشد... و یقینا صدای خنده هایی را که می شنود، بازتابی از صدای خندها ی خودش به عالم و جهان وجودی خویش بوده است.

طرح روی جلد کتاب را بسیار پسندیدم انگار سقوطی را به تصویر کشیده که پایانی ندارد.
@description@

امیدوارم از خواندن کتاب لذت ببرید... و ریوویو ناقص من هم، مفیدتان واقع شود.

منابع:

the fall by albert camus translated by justin Obrien
در قسمتهایی که در فهم کتاب دچار مشکل شدم از ترجمه ی جناب امیر لاهوتی استفاده کردم.. که بنظرم بسیار ضعیف آمد.
وب سایت های زیر کمک من بودند و خوانش آنها برایتان خالی از لطف نخواهد بود :
enotes
shmoop
kingfoska











مشاهده لینک اصلی
در یکی از میکده های آمستردام, مردی از خود و زندگی خود سخن می گوید و سقوط تدریجی خود را, مرحله به مرحله, شرح می دهد. ژان باتیست کلمانس, که روزگاری در پاریس وکیلی مبرز و موفق, و نمونه انسانی درستکار و گشاده دست و پاکباز بوده است, اینک بر این گذشته نگاهی هولناک می افکند و در پرتو ذهنی هشیار, دروغ و درورویی خود و دیگران را فاش می سازد: در این جهان و در این زمان هیچ کس نمی تواند خود را بیگناه بداند. تصویری که کلمانس از خود عرضه می کند ناگهان تصویر خود ما می شود.
این کتاب کوچک آینه تمام نمای روزگار ما و انسان امروز است.

کتابی با ارزش و قابل تامل که از خواندنش بسیار لذت بردم گرچه که همذات پنداری با قهرمان در حال سقوط آنچنان هم دلپذیر نبود
!!!

مشاهده لینک اصلی
** سقوط ** عزیزم کامو، من عاشقت هستم

مشاهده لینک اصلی
سقوط توسط آلبر کامو مونولوژیست یک فرد نفس نفس است که عبارات آنها را در یک ریتم کورکورانه پیروی می کنند و خود را به یک مخاطب توجه می دهند. اعترافات مردی که گناه نکردن به خودکشی یک زن جوان که از یک پل برداشته شده واکنش نشان داده است. این گناه وجدان انسانی را بیدار می کند ... یان باپتیست کلامینس، بورژوازی بیهوده و خودخواه، یک مدافع مشهور، که اقدامات محاسبه شده محاسبه شده خود را متمایز می کند، زندگی عمیق پاریسی خود را، کار خود را به دنبال خودکشی یک زن جوان، رها می کند. او سپس تصمیم می گیرد نقش خود را با قرار دادن خود در نیمکت متهم به منظور قضاوت خود را بدون duplicity.He متعلق به خود را به هلند، یک کشور سرد و غول پیکر سنگی که او به عنوان دروازه های جهنم توصیف کرد. کاخان می خواهد به توبه از گناهانش، او به عنوان ناظر شناخته می شود، از بروز خشم انسان می کاهد، اما او رنج می برد، مست می شود و شانه ها را با مکان های نا آشنا می کشد. او به عنوان قاضی جماعت در یک مکزیکو سیتی جایگاه خود را به دست می آورد، جایی که او عمدا خود را اعتراف می کند و خود را از گسل های بشریت متهم می کند تا آنها را به مخاطبانش ارسال کند، امیدوار است که خودشان از اشتباهات خود مطلع شوند. یک نبی در رستگاری کامل، او خود را به حق برای قضاوت در مورد مردان می دهد (بیشتر خودم را متهم می کنم و بیشتر من حق دارم به شما قضاوت کنم)، هدف او بورژوازی است، اما گناه او گرسنگی را دنبال می کند، اعتراف و رستگاری نمی تواند همیشه باشد پیشنهاد عفو و بخشش ... در لحظات سرد و یخی که با فصاحت بزرگ نوشته شده، آلبر کامو با کلمات پر سر و صدایی به ما حمله می کند، بشریت خودخواه را مورد انتقاد قرار می دهد، بدون اینکه فراموش کند که او به خوبی بخشی از آن است. @ The fall @ causes ناراحتی ناخوشایند را در خواننده ایجاد می کند و ما را به سوالاتی درباره ی وجودی خود می اندازد. برای مطالعه یا مطالعه حداقل توسط کنجکاوی.

مشاهده لینک اصلی
آگاهی - یک گذرنامه را به InfernoSerá ملیله دوزی © اعمال ما از محبت به دیگران، ناشی از خودشیفتگی شایع وقتی صدقه دادن، کمک به یک مرد کور عبور از خیابان، و غیره، و غیره، ... será! ما آن را انجام دهد چرا که چنین نگرش SA £ مثبت توسط avaliaçÃμes از دیگران، که آنها به ما با برچسب زدن به ما و همچنینpessoas @! ... Será altruÃsmo شکلی از egoÃsmo hipócrita! خودشیفتگی نقاب دار پاداش ذکر شده است؟ ! با سقوط کامو pÃμe نگران طبیعت انسان، محکوم او را به یک محاکمه است © RIL - یک خود تنبیهی آگاهی مرده، محدود به محکوم irremediável.à ‰ چرخه ابدی گناه و خود است که وجود دارد -Julgamento که در آن Mudança سدیم £ تا به محل ما به طرز ناامید کننده Maus به - موجودات در پاییز contÃnua با آگاهی قریب به اتفاق، ابزار شکنجه که £ funçà única ما نقطه هر ناباوری erro.Que در بشریت نه تنها نه هیچ برگشتی وجود ندارد :(

مشاهده لینک اصلی
در هر صورت، من امروز فقط اعترافات را دوست دارم و نويسندگان اعترافات عمدتا به نوشتن اعتراف مي کنند، و هيچ چيزي را از آنها نمي دانند. زمانی که آنها وانمود می کنند که خود را در معرض آن قرار می دهند، لحظه ای برای مراقب باشید: آنها آرایش را روی جسد قرار می دهند. تا آنجا که خروجی خود را از دست می دهد، کامو برای سه کار مشهور است: غریبه طاعون و این یکی، سقوط. دو نفر اول مکان های قطعی را در میان چرخه کار خود در خلق او و توسعه ایده های خود دارند: Absurd and Revolt. اما سقوط نمی کند. حتی قسمت چرخه سوم برنامه ریزی شده \"عشق\" که حتی به دلیل مرگ اتفاقی کامو نیز به پایان نرسیده بود، حتی به اتمام نرسیده بود. این یک داستان کوتاه بود که به یک داستان رسیده بود و به طور جداگانه به داستان های کوتاه دیگر که به عنوان تبعید و پادشاهی قرار داشت منتشر شد. من ابتدا می گویم، از سه نمایش تئاتر کامو که من شاهد آن بوده ام ، کارگردان Drake Tingwell به عنوان Jean-Baptiste Clamence، در نسخه اقتباس شده برای مرحله ای از این کتاب مایکل Cronin است، که در طول رأی دادن به کار خود این سال را برای من مهمترین شخصیت کامو برای من اشغال کرده است . من می توانم او را به ارائه برخی از خطوط کلیدی، مانند: اما اجازه دهید من خودم معرفی: ژان باپتیست Clamence، در خدمت شما. از ملاقات شما بسیار خوشحالم. شما باید در کسب و کار باشید؟ کم و بیش؟ پاسخ عالی جادوگر نیز: ما فقط کمتر یا بیشتر در هر چیزی. شاید به خاطر آن است که مناسب برای نمایش یک مرد؟ منظورم این است که، به عنوان یک رمان، این یک مرد است. به هر حال، او به نظر می رسد Clamence را به من بسپارد و به همین ترتیب بازیگران که Meursault و Rieux بازی می کنند ندارند. این رمان یک اعتراف و اعتراف در مورد ماهیت اعترافات و معنی آن است. چگونه برای ما کار می کنند چرا آنها ضروری هستند. چه چیزی سبب گناه می شود، چه چیزی باعث بیگناهی فرد می شود، به طور خاص و به طور کلی. Clamence نقش قاضی محکوم را تصدیق می کند، نقش او به طور کامل تا پایان پایان داستان توضیح نمی دهد. ما، خواننده، همدم ناموفق در نوار و خیابان ها و خانه های آمستردام، نقش شنیدن اعتراف این مرد افتاده را ایفا می کنیم. او ما را با سرعتي بسيار شگفت زده مي کند و اغلب با اطلاعاتي که هنوز در دسترس است ما را تحسين مي کند. ما از پيشرفت او به عنوان يک وکيل دفاع مي کنيم که لازم است، اما هميشه در سمت راست قرار دارد. او فراتر از شرارت است و او این موقعیت را به شدت لذت می برد. اما یک رویداد اتفاق می افتد، به آرامی، یک رویداد که در زندگی کامو اتفاق می افتد، رخ می دهد، که موجب نابودی شخصیت Clamence، سوءاستفاده از خود، حس گناه است که همیشه وجود دارد، که همیشه باید وجود داشته باشد ، اما او مقاومت کرده بود. و او قضاوت همه را در اطراف او احساس می کند. او به طور مرتب خنده فانتوم را می بیند که از هیچ جایی نمی آید. بعدا، در مورد مسیح صحبت می کند، او می تواند او را مجازات کند، حتی قبل از اینکه او متولد شود. هیچ برهنه ای نیست ... و پس از آن او را برای همیشه ترک کرد، و آنها را ترک کرد تا به قضاوت و محکوم کردنشان بپردازند، با عفو بر لب و جمله ای که در قلب آنهاست. در بعضی موارد، همانطور که روبن بوس به خوبی به آن اشاره می کند، کامو پاسخ به روشنفکران پاریس که او را بیش از سیاست های ناسازگار او متوقف کرده بود - ناسازگار به این معنی که کامو هرگز خوشحال به پذیرش هر گونه manifesto به عنوان طرح غیر قابل انکار برای زندگی است. این رمان، پاسخ او، پاسخ مناسب ادبی است که به زور \"زخم\" خود را مورد حمله قرار می دهد، در حالی که در همان زمان، خود را از بین نمی برد. بی تردید، و در حالی که این یک نقطه تاریخی و جغرافیایی جالب است، کامو به مراتب بیشتر می رسد. شما به راحتی می توانید نقش های معاصر را برای «کارآفرینان بی نظیر» بازی کنید. آنها آزادانه صحبت می کنند، بنابراین آنها باید به همان اندازه که بتوانند، به دست آورند. و از آنجایی که اکثر آنها هیچ گونه آزادی یا احکام را نمی خواهند، دعا می کنند که اسلحه های خود را بسوزانند، قوانین وحشتناکی را اختراع می کنند و عجله می کنند تا قرآن را جایگزین کلیسا کنند. کیموس یک بی ایمان است، اما او نمی تواند به راحتی عمق نقد اخلاقی و اعتقادات الهیات مسیحی را از بین می برد. زمانی که او به اهداف و پویایی های آنچه که در جایگزینی ارائه می شود بی اعتماد است و کلامنس برخی از آن را بیان می کند، اما همیشه با عذر خواهی است. به طور خلاصه، شما ببینید، ایده اصلی آزاد شدن دیگر نیست، بلکه توبه و اطاعت از یک قاتل بزرگتر از شماست. اگر Meursault بیگانه باشد، سپس Clamence Insider است. افراد بیگناه در معرض بیگناهی قرار می گیرند، Insider به زندان گناه می افتد. همه ما همگی با هم صحبت می کنیم، به طور دائمی صحبت می کنیم، به طور دائمی در حال سوءاستفاده از سوالات مشابه هستیم، هرچند پاسخ ها را قبل از شروع ما می دانیم. Clamence انسان برای زمان ما است او Janus ما است، نوعی که ما عبادت می کنیم. او اکنون مشهور است، نه یک وکیل، اما یک بازیگر بازی کردن وکیل در مجموعه بزرگ بودجه بزرگ HBO است، نوعی که مردم در مورد کولرهای آب و صفحات فیس بوک صحبت می کنند. و کارهای خیریه او انجام خواهد شد! شما همه چیز را در Twitterfeed خواهید دید. سن ما او را به مراتب طولانی تر از 50 سالگی می توانست ... | صبح روزی، من محاکمه خود را به پایان رساندم و به نتیجه رسیدم که ...

مشاهده لینک اصلی
وقتی کامو جایزه نوبل ادبیات را در سال 1957 به دست آورد، او علیه نیکس کازانتزاکیس بود. همه باید بگویم این است که حداقل Kazantzakis به یک حریف ارزشمند از دست داد. کامو به سرعت تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه من می شود. من فکر نمی کنم که من تا به حال در کنار یکی دیگر از نویسنده است که قادر به تشخیص احساسات با دقت یک جراح است. این واقعا باور نکردنی است که چگونه تحلیلی ذهن او است و استعداد واقعی چگونه او می تواند آن را به کار خود را با حس شوخ طبعی، گاه گرایانه و همیشه فروتنانه است. چیزی که من در مورد خواندن کتابهایش دوست دارم این است که آنها باعث میشوند که من در زندگی عاشقانه شوم. و به این ترتیب، من در دوران کودکی و بی گناهی خودم می خواهم که خراب شود.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب سقوط


 کتاب آخرین روزهای والتر بنیامین
 کتاب مرگ به وقت بهار
 کتاب شادکامی، شکوفایی و زندگی خوب
 کتاب در دام افتاده
 کتاب ضیافت افلاطون (راهنمای خواننده)
 کتاب خط خطی های روح سرگردان