داستان راز فال ورق، درباره پسری به نام هانس توماس است كه مادرش سالها قبل همسر و فرزندش را ترك كرده. دلیلی كه نویسنده برای این كار مادر میآورد، این است كه او در جستوجوی هویت گمشدهاش به سفر رفته است.
هانس شخصیت ویژه و قابل بحثی دارد. وقتی در مجله مانكنها عكس مادر هانس را میبینند و متوجه میشوند كه او در یونان زندگی میكند، پدر خانواده تصمیم میگیرد به جستوجوی همسرش برود. بهطور تصادفی برنده بلیط بختآزمایی میشوند و پول لازم را برای سفر به دست میآورند. در مسیر حركت به سمت یونان یك سلسله حوادث اسرارآمیز برای آنها پیش میآید، كه تعلیق مناسبی را در داستان بهوجود میآورد.
در سفر با نانوایی آشنا میشوند و او یك كتاب كوچك كه با حروف بسیار ریز نوشته شده به هانس میدهد.
هانس با كمك ذرهبینی كه كوتولهای به او داده شروع به خواندن كتاب میكند. از این لحظه به بعد، داستان به دو بخش تقسیم میشود. یكی حوادثی كه برای هانس و پدرش اتفاق میافتد و دیگری حوادث و داستانهایی كه در كتاب كوچك آورده شده، و بخش اعظم رمان را شامل میشود.
با حوادثی كه اتفاق میافتد، رفتهرفته داستان به رأس هرم نزدیك میشود تا ما به رمز رازهایی كه مطرح میشود پی ببریم. بسیاری از رمزها در كتاب كلوچهای گنجانده شده است. مثل نوشابه رنگینكمان كه هر كس از آن بنوشد، همه مزههایی را كه قبلاً تجربه كرده بود در تمام اعضای بدنش احساس میكند. مثلاً شوری و شیرینی را میتواند با نوك انگشتهایش هم احساس كند.
خرید کتاب راز فال ورق
جستجوی کتاب راز فال ورق در گودریدز
معرفی کتاب راز فال ورق از نگاه کاربران
از متن کتاب:
... تنها چیزی که نمی توانستم بفهمم، این بود که چرا برای شناخت خود باید به کشور دیگیری سفر کرد؟...
سپس آه عمیقی کشید.
پرسیدم:
-آیا هرگز سعی کرده ای یک تقاضانامه بفرستی؟
-برای چی؟
-برای اینکه از دولت حقوق بگیری. برای اینکه فیلسوفی؟
بلند خندید ولی یواش یواش خنده اش فروکش کرد...
-----------------
به نظر من این موضوع خودش معمای بزرگی است که ادم ها صبح تا شب این طرف و آن طرف می روند و فعالیت می کنند، بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده اند. چگونه می شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟
این فکر ها هم خوشحالم می کرد و هم ناراحت. احساس می کردم ادم تنهایی هستم. شاید همین تنهایی باعث می شد از حال خودم احساس رضایت بکنم.
-----------------
... به نظرم رسید خیلی غمم انگیز است که ما انسان ها طوری ساخته شده ایم که به چیزی حیرت انگیز مثل زندگی عادت می کنیم. ناگهان زندگی کردن را چیزی عادی می پنداریم و بعد، حتی تا قبل از ترک این دنیا، دیگر به این موضوع فکر نمی کنیم.
مشاهده لینک اصلی
دوسش داشتم, انگار وارد یه دنیای دیگه شده بودم و داشتم ازش لذت میبردم. شاید باعث شه طور دیگه به همه چیز این جهان نگاه کنیم و بیشتر فک کنیم, بیشتر خودمون و اطرافمون رو بشناسیم.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب راز فال ورق
هانس شخصیت ویژه و قابل بحثی دارد. وقتی در مجله مانكنها عكس مادر هانس را میبینند و متوجه میشوند كه او در یونان زندگی میكند، پدر خانواده تصمیم میگیرد به جستوجوی همسرش برود. بهطور تصادفی برنده بلیط بختآزمایی میشوند و پول لازم را برای سفر به دست میآورند. در مسیر حركت به سمت یونان یك سلسله حوادث اسرارآمیز برای آنها پیش میآید، كه تعلیق مناسبی را در داستان بهوجود میآورد.
در سفر با نانوایی آشنا میشوند و او یك كتاب كوچك كه با حروف بسیار ریز نوشته شده به هانس میدهد.
هانس با كمك ذرهبینی كه كوتولهای به او داده شروع به خواندن كتاب میكند. از این لحظه به بعد، داستان به دو بخش تقسیم میشود. یكی حوادثی كه برای هانس و پدرش اتفاق میافتد و دیگری حوادث و داستانهایی كه در كتاب كوچك آورده شده، و بخش اعظم رمان را شامل میشود.
با حوادثی كه اتفاق میافتد، رفتهرفته داستان به رأس هرم نزدیك میشود تا ما به رمز رازهایی كه مطرح میشود پی ببریم. بسیاری از رمزها در كتاب كلوچهای گنجانده شده است. مثل نوشابه رنگینكمان كه هر كس از آن بنوشد، همه مزههایی را كه قبلاً تجربه كرده بود در تمام اعضای بدنش احساس میكند. مثلاً شوری و شیرینی را میتواند با نوك انگشتهایش هم احساس كند.
خرید کتاب راز فال ورق
جستجوی کتاب راز فال ورق در گودریدز
... تنها چیزی که نمی توانستم بفهمم، این بود که چرا برای شناخت خود باید به کشور دیگیری سفر کرد؟...
سپس آه عمیقی کشید.
پرسیدم:
-آیا هرگز سعی کرده ای یک تقاضانامه بفرستی؟
-برای چی؟
-برای اینکه از دولت حقوق بگیری. برای اینکه فیلسوفی؟
بلند خندید ولی یواش یواش خنده اش فروکش کرد...
-----------------
به نظر من این موضوع خودش معمای بزرگی است که ادم ها صبح تا شب این طرف و آن طرف می روند و فعالیت می کنند، بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده اند. چگونه می شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟
این فکر ها هم خوشحالم می کرد و هم ناراحت. احساس می کردم ادم تنهایی هستم. شاید همین تنهایی باعث می شد از حال خودم احساس رضایت بکنم.
-----------------
... به نظرم رسید خیلی غمم انگیز است که ما انسان ها طوری ساخته شده ایم که به چیزی حیرت انگیز مثل زندگی عادت می کنیم. ناگهان زندگی کردن را چیزی عادی می پنداریم و بعد، حتی تا قبل از ترک این دنیا، دیگر به این موضوع فکر نمی کنیم.
مشاهده لینک اصلی
دوسش داشتم, انگار وارد یه دنیای دیگه شده بودم و داشتم ازش لذت میبردم. شاید باعث شه طور دیگه به همه چیز این جهان نگاه کنیم و بیشتر فک کنیم, بیشتر خودمون و اطرافمون رو بشناسیم.
مشاهده لینک اصلی