استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد 1972 سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال 2008 منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی رو به رو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزه ی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسنده ای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامه نویسی داشت. خودش در مصاحبه ای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامه نویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگی ام را بگذرانم، که البته هیچ فایده ای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقی ای بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
جزء از کل کتابی است که هیچ وصفی، حتا حرفهای نویسنده اش، نمیتواند حق مطلب را ادا کند.این مقدمه ی کوتاه را هم فقط برای این نوشتم که خواننده با نویسنده آشنایی مختصری پیدا کند. خواندن جزء از کل تجربه ای غریب و منحصر به فرد است. در هر صفحه اش جمله ای وجود دارد که میتوانید نقلش کنید. کاوشی است ژرف در اعماق روح انسان و ماهیت تمدن. سفر در دنیایی است که نمونه اش را کمتر دیده اید. رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی که ماهها اسیرتان میکند. بهنظرم تمام تعاریفی که از کتاب شده نابسنده اند.
خرید کتاب جزء از کل
جستجوی کتاب جزء از کل در گودریدز
معرفی کتاب جزء از کل از نگاه کاربران
درباره فرم کتاب
تا قبل از خواندن «جزء از کل» گمان میکردم سه نوع تفصیل داستانی یا سه شیوه تبدیل طرح به داستان بلند داریم: شرح موشکافانه محیط (آنچنان که پروست در جستجوی خود میکند)، شرح روانشناسانه شخصیتها (آنچنان که داستایوفسکی در برادران کارامازوف دارد) و افزودن اپیزودهای فرعی و حتی بیربط (آنچنان که رگتایم دکتروف داشت). اما با خواندن این کتاب با نوع چهارمی از اطناب و تفصیل مواجه شدم: لفاظی
درست است که درمجموع از «جزء از کل» خوشم نیامد، اما منظورم از لفاظی یک وصف سرزنش بار نیست. تولتز از هیچ روایتی به سادگی نگذشته، هر جمله ای را با تمثیلی مضحک همراه کرده؛ تمثیلی که «مستقیما» نه به توضیح صحنه کمک میکند و نه به شخصیت، بلکه تنها بیان و نوشتار را تقویت میکند
تولتز با این کار توانسته طنز خود را در دل داستان پوچ و سیاهش جا بزند. این نحوه نوشتار برای من کاملا جدید بود
اما همه چیز که به نثر و نوشتار خلاصه نمیشود؛ پیرنگ داستان، توالی وقایع و صدالبته باورپذیری آنها هیچ یک چنگی به دل نمیزد. لفاظی (که بخودی خود کار جالبی بود) بیش از حد بکار بسته شده بود. برخلاف نظر مترجم که «هر صفحه» اثر را دارای گزین گویه ای میدید، من با مشتی از لفاظی های کارشده مواجه شدم که حدس میزنم چهارسال از پنج سالی را که صرف نگارش کتاب شده به خود اختصاص داده است. لفاظی های کتاب همگی پرداخت شده بود، مجموعه ای از سخنان فروید، نیچه، سلین، فیزیک بعد چهارم و جهانهای موازی که حتما زمان زیادی صرف تزریق آنها به کتاب شده است. مثلا وقتی میخواهید بگویید «نیم ساعت زیر دوش بودم اما عین خیالم نبود چون میدانستم در اثر اتساع دورانی زمانی در چند میلیارد سال بعد این آب به این دوش باز میگردد» خب باید کلی وقت صرف فیزیک جدید و نظریات شاذ آن کنید! اما وقتی حجم این تزریقات بیش از حد شود، وقتی تعداد جراحی های زیبایی متن از شماره در رود، نهایتا با یک موجود از ریخت افتاده مواجهید. حداقل من که چنین نظری دارم. شاید بعضی ها با صدها عمل زیبایی روی یک صورت هم مشکلی نداشته باشند
درباره محتوای کتاب
کل ساخت محتوایی کتاب بر دو پایه میچرخید: تنهایی و پارانوئیای فکری. ترکیب این دو رانه اصلی همه شخصیتها بود. اما چیزی که برای من جالبتر بود، اثر این ترکیب بود. همه شخصیتهای اصلی نهایتا برخلاف هرآن چیزی شدند که نظرا اعتقاد داشتند: تری برخلاف آرمان ورزشی خود، مارتین بر خلاف عقاید ضدعامه پسند خود، انوک برخلاف نگاه ضدسرمایه داری اش، ادی برخلاف آینده نگری اش و حتی جسپر، برخلاف عقده ادیپ و ضد پدرانه اش. همگی نهایتا به چیزی تبدیل شدند که شدیدا مخالف آن بودند
مشاهده لینک اصلی
تا حدودی اطمینان دارم همه ی کسانی که این کتاب را خوانده اند درکم می کنند دقایقی پس از اتمام کتاب، یعنی حالا، که مشغول نوشتن ریویو جزاز کل هستم، نابغه خواندن استیو تولتز کار طبیعی ای است.
روند داستانی، مفاهیم بیان شده در داستان، غافلگیری های داستان، تکه های پازلی که کم کم کنار هم قرار می گیرند و به خواننده این حس را القا می کنند که در پازلی قرار داشته و خودش هم نمی دانسته.
اشاره ی حرفه ای نویسنده به جز از کل بودن،
همه ی اینها باعث می شود با خواندن جز از کل، که اولین اثر یک نویسنده است، تولتز را نابغه صدا کنم.
شاید بعدها با آشنایی با دیگر نویسنده ها تجدید نظر کنم، اما حالا پس از اتمام کتاب جز این حس چیز دیگری نیست. :)
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب جزء از کل
جزء از کل کتابی است که هیچ وصفی، حتا حرفهای نویسنده اش، نمیتواند حق مطلب را ادا کند.این مقدمه ی کوتاه را هم فقط برای این نوشتم که خواننده با نویسنده آشنایی مختصری پیدا کند. خواندن جزء از کل تجربه ای غریب و منحصر به فرد است. در هر صفحه اش جمله ای وجود دارد که میتوانید نقلش کنید. کاوشی است ژرف در اعماق روح انسان و ماهیت تمدن. سفر در دنیایی است که نمونه اش را کمتر دیده اید. رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی که ماهها اسیرتان میکند. بهنظرم تمام تعاریفی که از کتاب شده نابسنده اند.
خرید کتاب جزء از کل
جستجوی کتاب جزء از کل در گودریدز
تا قبل از خواندن «جزء از کل» گمان میکردم سه نوع تفصیل داستانی یا سه شیوه تبدیل طرح به داستان بلند داریم: شرح موشکافانه محیط (آنچنان که پروست در جستجوی خود میکند)، شرح روانشناسانه شخصیتها (آنچنان که داستایوفسکی در برادران کارامازوف دارد) و افزودن اپیزودهای فرعی و حتی بیربط (آنچنان که رگتایم دکتروف داشت). اما با خواندن این کتاب با نوع چهارمی از اطناب و تفصیل مواجه شدم: لفاظی
درست است که درمجموع از «جزء از کل» خوشم نیامد، اما منظورم از لفاظی یک وصف سرزنش بار نیست. تولتز از هیچ روایتی به سادگی نگذشته، هر جمله ای را با تمثیلی مضحک همراه کرده؛ تمثیلی که «مستقیما» نه به توضیح صحنه کمک میکند و نه به شخصیت، بلکه تنها بیان و نوشتار را تقویت میکند
تولتز با این کار توانسته طنز خود را در دل داستان پوچ و سیاهش جا بزند. این نحوه نوشتار برای من کاملا جدید بود
اما همه چیز که به نثر و نوشتار خلاصه نمیشود؛ پیرنگ داستان، توالی وقایع و صدالبته باورپذیری آنها هیچ یک چنگی به دل نمیزد. لفاظی (که بخودی خود کار جالبی بود) بیش از حد بکار بسته شده بود. برخلاف نظر مترجم که «هر صفحه» اثر را دارای گزین گویه ای میدید، من با مشتی از لفاظی های کارشده مواجه شدم که حدس میزنم چهارسال از پنج سالی را که صرف نگارش کتاب شده به خود اختصاص داده است. لفاظی های کتاب همگی پرداخت شده بود، مجموعه ای از سخنان فروید، نیچه، سلین، فیزیک بعد چهارم و جهانهای موازی که حتما زمان زیادی صرف تزریق آنها به کتاب شده است. مثلا وقتی میخواهید بگویید «نیم ساعت زیر دوش بودم اما عین خیالم نبود چون میدانستم در اثر اتساع دورانی زمانی در چند میلیارد سال بعد این آب به این دوش باز میگردد» خب باید کلی وقت صرف فیزیک جدید و نظریات شاذ آن کنید! اما وقتی حجم این تزریقات بیش از حد شود، وقتی تعداد جراحی های زیبایی متن از شماره در رود، نهایتا با یک موجود از ریخت افتاده مواجهید. حداقل من که چنین نظری دارم. شاید بعضی ها با صدها عمل زیبایی روی یک صورت هم مشکلی نداشته باشند
درباره محتوای کتاب
کل ساخت محتوایی کتاب بر دو پایه میچرخید: تنهایی و پارانوئیای فکری. ترکیب این دو رانه اصلی همه شخصیتها بود. اما چیزی که برای من جالبتر بود، اثر این ترکیب بود. همه شخصیتهای اصلی نهایتا برخلاف هرآن چیزی شدند که نظرا اعتقاد داشتند: تری برخلاف آرمان ورزشی خود، مارتین بر خلاف عقاید ضدعامه پسند خود، انوک برخلاف نگاه ضدسرمایه داری اش، ادی برخلاف آینده نگری اش و حتی جسپر، برخلاف عقده ادیپ و ضد پدرانه اش. همگی نهایتا به چیزی تبدیل شدند که شدیدا مخالف آن بودند
مشاهده لینک اصلی
تا حدودی اطمینان دارم همه ی کسانی که این کتاب را خوانده اند درکم می کنند دقایقی پس از اتمام کتاب، یعنی حالا، که مشغول نوشتن ریویو جزاز کل هستم، نابغه خواندن استیو تولتز کار طبیعی ای است.
روند داستانی، مفاهیم بیان شده در داستان، غافلگیری های داستان، تکه های پازلی که کم کم کنار هم قرار می گیرند و به خواننده این حس را القا می کنند که در پازلی قرار داشته و خودش هم نمی دانسته.
اشاره ی حرفه ای نویسنده به جز از کل بودن،
همه ی اینها باعث می شود با خواندن جز از کل، که اولین اثر یک نویسنده است، تولتز را نابغه صدا کنم.
شاید بعدها با آشنایی با دیگر نویسنده ها تجدید نظر کنم، اما حالا پس از اتمام کتاب جز این حس چیز دیگری نیست. :)
مشاهده لینک اصلی