کتاب اوهام

اثر ریچارد باخ از انتشارات نیلوفر - مترجم: سپیده عندلیب-داستان فلسفی

عواطف: ماجراهای یک مسیح ناخواسته، رمان نویسنده و پیمان ریچارد باخ است. در فضای هوایی شسته شده میان زمین های ذرت ایلینوی و بی نهایت آبی، یک مرد ایمان خود را به پروانه ی جنگنده ی خود می کشد. ریچارد باخ در Illusions به هوا می رسد تا حقیقت های بی نظیری را که به بال های ما برسد به ما نشان می دهد: مردم نیازی به افزایش هواپیما ندارند ... حتی تاریک ترین ابرها معنی دارند هنگامی که ما بالا می رویم بالاتر از آنها ... و آن ها می توانند در مکان های نامعلوم یافت می شود - مانند حوزه های علوفه، شهرهای نیمه درخشان یک ترافیک نور و بیشتر، در درون خودمان.


خرید کتاب اوهام
جستجوی کتاب اوهام در گودریدز

معرفی کتاب اوهام از نگاه کاربران
وای، این کتاب ... * آه * وقتی که من نهایتا به خواندن این مقاله کمی ضرب و شتم تا وزن کاغذ، من بیمار بود، در رختخواب، و هیچ چیز دیگری انجام دهد. من می توانم به راحتی خواب و به همان اندازه مولد است. این چنین ناامیدی بود، زیرا نه تنها عملا آزاد بود، یکی از بهترین دوستان من چیزهای خوبی برای گفتن در مورد آن بود. این کتاب مانند دیکشنری از کوکی ها بود. پیام کلی به نظر می رسید @ و آنچه شما فکر می کنید، این چیزی است که، همچنین، مخالف آن نیز است. @ و تعداد خوش شانس من، آنها چه هستند؟ و چگونه می گویند، @ عطش سیگار کشیدن @ در چینی

مشاهده لینک اصلی
این در واقع یک کتاب در حال تغییر است. این کتابی بود که ذهنم را به عنوان فرایند فکر من باز کرد وقتی که دیگر افراد با چالش های زندگی در سفر به آنجا رسیدند. من در مورد آن چیزی نوشتم (نه برای چشم های زیر 18 سال): جالب از عروس من عاشق مردی هستم که عاشق من نیست. خوب، عشق یک کلمه عجیب و غریب است، یک کلمه قوی، یک کلمه نادرست به چیزی که باید بد باشد. او دوست من را به عنوان یک خواهر، به عنوان یک حیوان خانگی دوست دارد، شاید. من همیشه در اطرافم هستم، او را مانند یک توله سگ گمشده دنبال می کنم. بی رحمانه، ناعادلانه. شور و شوق بی رحمانه قربانی را دیوانه می کند. این مشکل عرضه و تقاضا است. هنگامی که عشق در عرضه کم است، شما تقاضای آن را حتی بیشتر، مانند آخرین کوکی در جک کوکی. شما می بینید که کسی آن را جذب می کند و ناگهان آن چیزی که شما باید داشته باشید، چیزی است که همیشه می خواستید. شما برای آن التماس می کنید شما از طریق بینی به آن پرداخت می کنید. اگر شما به آن نیاز دارید، آن را سرقت می کنید. نام او چارلی است، اما او به نظر جیم موریسون موهای طولانی و بی نظیرش است. پوست کاملش؛ چشمان آبی خاکستری او؛ شعر غم انگیز او. یک بار من را دوست دارم نمیتونم حرف بزنم آهنگ پوند در سر من یک بار من را دوست دارم عزیزم بله، زانوهای من ضعیف شد. جهنم هرگز من را دوست ندارد، اما زانو من ضعیف است. جهنم هرگز من را دوست ندارد، اما من نمی توانم صحبت کنم من نمی توانم در رختخوابم، در رختخوابم، خوابم بگذارم اجازه ندارم. فقط Molly می شود برای به اشتراک گذاشتن ورق خود، پتو خود را. فقط مولی. او یک کاغذ کاغذی را در کنار میز \"ریچارد باچ\" منتشر می کند. چارت چارلی چیست؟ یک توهم. ما با هم بزرگ شدیم با هم بازی کردیم اسرار مشترک با هم. پس از مدرسه به خانه خود بروید و با نوشتن شعر یا اشعار ترانه می نویسید. Id بر روی پیانو بنگ، و هود ریش گیتار خود را. هاد کافکا یا کامو را با صدای بلند خواند. او در صدای خود، در چشمان آبی خود، در مو و موزیک ملودیک خود، جیم موریسون را بیدار می کند. بیا، عزیزم نور من آتشی است شش سال است که ما دبیرستان را فارغ التحصیل کردیم و هنوز هم او را دوست دارم، اما تنها زنانی که او را دوست دارد، مولی است. او برای مولی لبخند می زند، ماری را می بوسد، و بی شرمانه اش را در برابر من می گذارد. او موهای زنجبیل خود را می پوشاند و از دستهای نرم، پائین و کامل او را تغذیه می کند. مولی یک طلایی طلایی است. او چارلی را در اطراف انگشت خود قرار داده است. چارلی یک نسخه از توهمات را به من هدیه می دهد. کتاب بوی شیرین و کمی مانند لوسیون Jergens با اشاره به آدامس دارچین است. چارلی بوی چارلی را بوی می دهد صفحات را روشن می کنم، مراقب باش که آنها را با کره بادام زمینی کثیف نکنم. من به تکه تکه شدن، چرم و مبارزه به سر و صدا به سیب بریده شده برای فرو رفتن در کره بادام زمینی فرو رفتن. انگشتانم را بعد از هر گزش لکه میکنم لیسیدن. نگرانی یک سگ عاری از سگ است سگ گزش چارلی در عقب پرتقال نشسته است. شلوار جین برش او پای خود را نشان می دهد. او بذرهای تخم مرغی را به دهانش می اندازد و انگشتان پا را می کشد. هنگامی که او فرو برد، آدامز سیب او شناور می شود بالا و پایین. چهره من فشرده شده و تب نیز بیشتر شدید است. هر وقت Adams سیب خود را حرکت می کند، و سپس پایین، من سوزش. من قبل از اینکه خیلی دیر شود، به یک سطل آب یخ نیاز دارم. بدنه عرق بدن ما به این مبلمان در تابستان تابستان به نام Davisâ € ™ صد ده درجه در سایه. داغ رطوبت در لب بالا، معابد من، در چنگال زانو و آرنج من جمع می شود، پایین می ریزم و زیر هر سینه جمع می کنم. سینه بند من باید خیس شود، مثل جایی که دیگر خیس می شود و باعث درد و رنج من می شود. مولی در مقابل چارلی نشسته است، دم دمش را می بندد و نوار خود را از بیکن تماشا می کند. چارلی پاهایش را زانو می زند و مولی نزدیک تر می شود. او begs؛ بهتر از من. چارلی قطعه ای از گوشت خوک و چرب را بین لب ها و دندان ها قرار می دهد؛ در دستها و زانوهایش می ماند و موی سرش را می بیند. قلب من مثل یک ماهی قرمز است که فقط از کاسه اش پرید. حالا امتحان کن. ما فقط می توانیم از دست بدهیم و عشق ما تبدیل به یک مراسم تشییع جنازه می شود. مولی شیر را از دهان چارلیز ها بیرون می کشد و تمیزش را با استاد خود به طور منظم به اشتراک می گذارد. او licks او نیش می زند دهان او سگ را میبیند می خوام گریه کنم. â € œGood دختر، مولی. دختر خوب، شیرینی. یک بوسه یک دختر است. \"حتی پس از اینکه مولی بخشش را گرفته و جویدن و بلعیده است، چارلی در دست و زانویش قرار می گیرد، لب هایش را می شکند. برای مولی. او همچنان لبها، دهان و دندان خود را لیس می زند. پیاده رو در پای خود هجوم می آورد مثل یک سگ که برای چیزی شیرین می خوابد. چارلی صدای شگفت انگیز و تونس را برای یک سگ می سازد. من تماشا می کنم و شکمم به زانو من می افتد کسی یک آجر را در روده من قرار داده و طناب را در اطراف گلو من قرار داده است. لطفا یک کوه یخ پیدا کنید تا روی سر من بگذارید من هرگز از یک سگ در زندگی ام حسود نیستم. من هرگز نمی خواستم یک سگ خیلی بد، یک Retriever طلایی، Molly. این آخرشه. خدا من را تنظیم کرد این یک شوخی است: شوخی خدایان، جوک Cupids. هاله هات خیلی خنده دار. او سالهاست او را دوست داشت و فکر کردم او هم مرا دوست داشت. ما مثل دوقلوهای سیامی بودیم هنوز هم هستیم، جدایی ناپذیر است تو فکر می کنی که من شناخته ام من باید شناخت داشته باشم: چهره زیبا، دست های زیبا، لبخند زیبا و کلمات زیبا. اما این دقیقا به همین دلیل من در عشق او افتاد. مردم عجیب و غریب هستند. من انگشتانم را ریختم و یک صفحه را نوشتم و برای یک تکه دیگری از سیب رسیدم. پاهایم را به سمت نیمکت می چرخانم ...

مشاهده لینک اصلی
بخش مورد علاقه من این کتاب داستان کوتاه در مورد یک روستا از مزارع کوچک چسبیده به سنگ ها و چاله ها در پایین رودخانه است. تقریبا اکثریت مفاهیم روحانی را جمع می کنم و ادامه می دهم ... متوقف کردن چسبیده شدن، اخراج اوراق بهادار و راحتی و شناخته شده، آماده بودن برای دردناك شدن در سنگها. این چگونگی تنظیم روح آزاد است. چنین دستورالعمل های ساده ای که به آسانی اجرا می شود، هنوز بسیار دشوار است به یاد داشته باشید که من به روایات و جملات روحانی پیوست می کنم. و آن کسی که در حال حاضر گفته می شود، من بیشتر از شما مسیح نیستم. رودخانه لذت بخش است که ما را آزاد کند، اگر فقط جرات بگذاریم برویم. کار واقعی ما این سفر، این ماجرا است. حکمت سده ها و حکیمان به طور خلاصه.

مشاهده لینک اصلی
من نمی دانستم چطور باید این کار را انجام دهم. این یک اشتباه اخلاقیات جدید و فلسفه شرقی است که به عنوان نوعی داستان عامیانه خیالی درباره مردی با قدرت خداحافظی (او می تواند مواردی را از هوا نازک کند، هواپیما را بدون سوخت به هواپیما برساند) و یک کتاب او را به باخ منتقل می کند، نویسنده ای که در این داستان است. همه چیز کمی گران است. خداحافظی کوتاه بود.

مشاهده لینک اصلی
یک بار دیگر یک داستان شگفت انگیز و کوتاه، از این حتی بیشتر از لیوینگستون چای لذت بردم. مانند خواندن یک فلسفه متراکم، با نکات کلیدی که با استفاده از کتابچه مسیح هوشمندانه برجسته شده است. باخ همچنان آگاهانه است، قطعا بعد از گذشت زمان دوباره آن را بازبینی می کند. @ آنچه که Caterpillar به پایان جهان می خواند، استاد پروانه را فراخوانی می کند. @

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب اوهام


 کتاب آخرین روزهای والتر بنیامین
 کتاب مرگ به وقت بهار
 کتاب شادکامی، شکوفایی و زندگی خوب
 کتاب در دام افتاده
 کتاب ضیافت افلاطون (راهنمای خواننده)
 کتاب خط خطی های روح سرگردان